مهدي آريان: بهمن 1389 Archives

فردا قرار است من را ببرند تیمارستان. احتمالا بستری شوم. به من می‌گویند دیوانه‌ای اما خودم قبول ندارم. از فردا که شماره اتاقم در تیمارستان مشخص شود، رسما دیوانه حساب می‌شوم. چه دیوانه باشم چه نباشم.
دیوانه که باشی،‌ کسی آدم حسابت نمی‌کند. آدم حسابت نمی‌کنند چون حرفت را حساب نمی‌کنند. آدمی هم که حرفش را حساب نکنند،‌ مرده‌ای بیش نیست. پس امشب که آخرین شب زندگیم است چند توصیه و وصیت‌نامه‌ام را می‌نویسم که همگی از تجربه‌های خودم هستند. امیدوارم با خواندن متن زیر، شما باور کنید که من دیوانه نیستم.
۱- عادت کنید قبل از بیرون رفتن از خانه حتما زیپ شلوارتان را چک کنید. باور کنید مهم‌تر از واکس کفش و اتوی شلوار است. حالا اگر ژنده‌پوش باشید زیاد مهم نیست. اما اگر از آدم‌هایی هستید که همیشه با کفش واکس زده و شلوار اتو کرده در انظار عمومی ظاهر می‌شوند این عادت، ضرورت بیشتری برایتان دارد. آنقدر این کار را تمرین کنید که تبدیل به تیک شود.
۲- وقتی سوار پله‌برقی می‌شوید، ندوید. اول صبر کنید ببینید پله شما را به سمتی که می‌خواهید بروید می‌برد یا نه، اگر جواب مثبت بود، بعدا بدوید. این‌طوری کم‌تر خسته می‌شوید. این از اکتشافات مهم خودم است.
۳- قبل از این‌که عاشق شوید، طرفتان را خوب امتحان کنید. من خودم عاشق خانمی شده بودم که در مترو کار می‌کرد. همان که اسم ایستگاه‌ها را می‌گفت. از صدایش عاشقش شده بودم. شاعر می‌فرماید: شنیدم نام او شیرین از آن بود / که در گفتن عجب شیرین زبان بود. اما چه فایده؟ یک روز به من دروغ گفت. ایستگاه جوانمرد قصاب بودم، اما او گفت دروازه دولت. از آن روز به بعد، هیچ‌وقت سوار مترو نشدم. هرچند انکار نمی‌کنم که هنوز نتوانسته‌ام کاملا از قلبم بیرونش کنم.
۴- بی‌خودی شماره موبایلتان را روی فلش نگذارید. اگر فلش را گم کنید، کسی به شما بر نمی‌گرداندش.
۵- در نظر داشته باشید بعضی اسم‌ها اسپرت هستند. یعنی هم برای مرد استفاده می‌شوند و هم برای زن. مثل عزت، رأفت و حتی آیدین. من خودم یک‌بار کیفی پیدا کردم که صاحبش از همین اسم‌ها داشت. برای پس دادن کیفش کلی اس‌ام‌اس دادم. حتی از آن اس‌ام‌اس‌ها. اما وقتی با شلوار اتو کرده و کفش واکس زده و زیپ چک کرده و با هزاران امید رفتم سر قرار، دیدم طرف سبیل دارد این‌همه.
۶- اگر مسافرت رفتید، گول ستاره‌های هتل‌ها را نخورید. بعضی‌هاشان - به‌خصوص آنها که ستاره‌های بیشتری دارند - در سرویس بهداشتی‌شان فقط توالت فرنگی دارند. اگر در دامشان بی‌افتید، تا صبح باید زجر بکشید مگر اینکه بتوانید از خود خلاقیت نشان دهید. اگر خواستید، من چندتا روش خلاقانه دارم، پی‌ام بدید بگم. آخه اینجا زشته.
۷- اگر بوی بدی حس کردید، بی‌خود به کسی مظنون نشوید. شاید شیر گاز باز است.

دوستان شرمنده. صبح شده و آمده‌اند من را ببرند. به یادتان هستم. به یادم باشید.

پی‌نوشت‌ها:
۱- حتی توی تیمارستان هم اینترنت پیدا می‌شود. دارم این پی‌نوشت‌ها را از اتاق رئیس تیمارستان اضافه می‌کنم. هرچند اولش سعی داشت من را از این وسیله ارتباطی با دنیای بیرون محروم کند، اما با یک گلدان توجیه‌اش کردم.
۲- دوستان پیشنهاد می‌کنم خودتان را به دیوانگی بزنید و بیایید اینجا. اینجا غذا و جای خواب ردیف است. من فکر می‌کردم اینجا کسی حرف آدم را حساب نمی‌کند. اما اینها من را خوب شناخته‌اند و بدجور از من حساب می‌برند.
۳- چند پرستار با زنجیر آمده‌اند با من کار دارند. برم ببینم چه کار دارند. فعلا بای.
| نظرات 8 |
روبروی آینه ایستاده بود و به سر بی‌مویش نگاه می‌کرد. بی‌مو که نه، هنوز سه تا مو داشت. ظاهرا آن همه دوا و درمان و ویتامین‌های مختلف، فقط روی همین سه تا مو اثر کرده بود.
اما مهم نیست. از همان روزهای اول که متوجه شد دچار ریزش مو شده، خیلی منطقی واقعیت را پذیرفت. نه راضی شد موهای بقل سرش را به سمت وسط شانه کند، و نه به استفاده از کلاه‌گیس رضایت داد. تنها چند تا دکتر عوض کرد و چندتا شامپو را امتحان کرد. فقط همین.خیلی زود با واقعیت کنار آمد. سخت بود اما او توانست.
حالا تنها سه تا مو وسط سرش داشت و هر کدام به یک طرف. حالتی که کچلی مرد را بیشتر نمایان می‌کرد. دست برد سمت موها. دستش می‌لرزید. تنها موهای باقیمانده را به آرامی در دست گرفت. اشک در چشمانش حلقه زد. یک لحظه با خود فکر کرد. تصمیمش را گرفته بود. ناگهان آن سه تا مو را هم کند.
روبروی آینه ایستاده بود و به سر بی‌مویش نگاه می‌کرد.

پی‌نوشت: دی گله ای ز طره اش کردم از سر فسوس - گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند
| نظرات 5 |
مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این آرشیو

این صفحه آرشیو نوشته های اخیری است که توسط مهدي آريان در بخش January 2011 نوشته شده است.

مهدي آريان: دی 1389 بایگانی قبلی است

مهدي آريان: اسفند 1389 بایگانی بعدی است.

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en