امان از پیری

| نظرات 34 |
۱
شرکتی در خیابان «فناخسرو» است که مدت ها با این شرکت کار می کنم. اما امروز هرچه دور میدان ونک را به دنبال این خیابان می گشتم، به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم. تا اینکه خاطرم آمد خیابان فناخسرو اصلا در ونک نیست و باید می رفتم تجریش! اما دیر یادم افتاد. چون ساعت کاری تمام شده بود. با خودم فکر کردم که چه غمگین کننده است. امان از پیری.
۲
متوجه شدم دیگر با عینک نمی توانم خوب ببینم. قبلا بدون عینک فقط نوشته های ریز و دور را نمی توانستم تشخیص دهم. اما حالا با عینک حتی چهره مردمی که فقط در چندمتری ام هستند را هم به سخی تشخیص می دادم. بالاخره با چهر ای خسته و دلی غمگین رسیدم خانه. خوب که توی آینه نگاه کردم، متوجه شدم هیچ چشمی نمی تواند از پشت این چنین شیشه های کثیفی خوب ببیند! عینکم را شستم و دنیا را دوباره دیدم. با خودم فکر کردم که چه غمگین کننده است. امان از پیری.
۳
خواستم از گیت مترو عبور کنم. اما گیت، کارتم را قبول نمی کرد. نه تنها چراغ سبز روشن نمی شد، بلکه چراغ قرمز هم روشن نمی شد. متوجه شدم چند نفری هم پشت سر من هستند و منتظر. هی کارت را بلند می کردم و دوباره امتحان می کردم. اما انگار نه انگار. تا اینکه شهروند محترم پشت سری، به آرامی زد روی شانه ام و با خونسردی توأم با دلسوزی گفت: «آقا! این کارت تلفنه!» تشکر کردم و کارت تلفن را گذاشتم توی جیبم و از کارت مترو استفاده کردم. با خودم فکر کردم که چه غمگین کننده است. امان از پیری.

پی نوشت ها:
۱- تمام اتفاقات بالا واقعی است. با خودم فکر می کنم که چه غمگین کننده است. امان از پیری.
۲- کسی از بازدیدکنندگان محترم این وبلاگ، عرب ست یا یوتل ست رو نداره؟ کسی از سرنوشت اسکار راننده تاکسی و خانم تاتیانا خبر نداره؟

34 نظر

جفنگ میرزا گفت:

هاااااا...
خوب دیگه ...
مواظب عئواقب ذیگه پیری هم باش...
هااااا...هااااا...

ماهیچ،مانگاه گفت:

چه خوب که فهمیدم پیر شدی ...
روم نمیشد بهت بزنگم و بگم مهدی سایت چی شد ... فکر کردم خیلی گرفتاری ... الان فهمیدم پیر شدی و باید یاداوری کنم ...
که امان از پیری ...

فردین گفت:

پیری آن نیست که بر بزند موی سپی ، هر جوانی که سر عشق نداند پیر است

گل‌ناز گفت:

سلام
تصویر‌گری جالبی بود! حس کردم این اتفاقا واسم افتاده و من یه گل‌ناز پیر پیرم ...

×بانو! گفت:

ای وای نفرمایید اونجوری بهم میگن رودکوتاهِ ذهنم منسجم، واسه ما افت داره! [چشمک]

×بانو! گفت:

اوه تو وبلاگم بخوام اینجوری باشم که میترکم [نیشخند]

امان از بودن در پس نبودن ... امان از بي اماني شايد ... امان از جواني كه نديده گذشت ... و امان از امان هايي كه هي زياد شد و زياد شد ! ...

سیاوش گفت:

امان از زندگی !
پیر و جوون حالیش نیست

پروانه گفت:

اینا حواس پرتی بودن نه پیری.. روزتون مبارک..
..........
پاسخ: ممنون. چه عجب یکی یادش بود بهمون تبریک بگه...

الی گفت:

حالا رو نمی کردی پیر شدی .
ولی اینها که گفتی از علائم تو خود فرو رفتنه و شاید با پیری هم مشترک باشه .
فارسی وان ببین !

سلام عزیزم من دنبال فیلم سفر دیگر هستم از اسکار خبری نیست جز سلامتی هااااااااااا

دیشب دیدمش
تاتیانا را پلیس می خواد بگیره ، تو مرز دنبالشن ولی خونه اسکار ، هنری رو بردن به قصد کشت زدن ، مادر جسیکا فهمیده دخترش حامله است ......
سارا و آلبرتو هم شورشو در آوردن آقا اینجا خانواده نشسته ، توی پارک ، روی موتور .....

پیراهنی که روی تن شب نشسته ای

این روزها شب است و از این وضع خسته ای

از بس که مرده ای جسدت تکه پاره است

از تیغ و خون تمام تنت یادواره است

با مثنوی به روزم.منتظر حضورتان[گل]

ماه دی گفت:

لب از دل می کشد آه و فغان را
به دوشش می کشد داغ گران را
و را انصاف باید با من زار
که دوری خم کند پشت جوان را

به روز نمیکنی ...
راستی این ماه دی همان مهدی خودمان است که آمده بود تو روزنامه...

مهسا گفت:

سلام گاهی پیش میاد من که یه وقت سرویس دانشگاهو اشتباهی سوار شدم و بجای اینکه برم خوابگاه خودم... رفتم یه خوابگاه دیگه جالب اینکه همش صدای راننده میومد بگوشم که اسمه خوابگاهو میگفت .... اما انگار با من نبود...
پیر نشدی ... گویا عاشق شدین.

ای وای امان از پیری یادم رفت میخواستم چی بنویسم

خیلی زیبا نوشته بودید

ای وای یادم رفت میخواستم چی بنویسم امان از پیری

جدا؟
واقعا این قد بده پیری؟

آرمان گفت:

فقط میتونم بگم امان از پیری بد دردیه دیگه
ام خوشحالم که بعد از مدت ها سر زدم و با تعطیل است روبه رو نشدم . خوشحالم . با یک شبه طنز به روزم

حمیدرضا قنبری گفت:

سلام مهدی جان... دلم برات تنگ شده بود گفتم یه سری بهت بزنم و احوالی بپرسم.
نوشته هات مثل گذشته، دوست داشتنی است.
موفق و سبز باشی رفیق...

پروانه گفت:

هیچ وقت سابقه نداشت این وقفه طولانی آقای آریان.. هرجا هستین موفق باشین و سلامت..

ماه دی گفت:

به روز نمی شی آقا مهدی
کف کردیم انقد پیریتو دیدیم

Anonymous گفت:

خیلی ممنون
پس این چیزی که چند وقته باهاش مشکل دارم پیریه؟
مشابه این چیزا زیاد سرم اومده

حمید گفت:

همیشه بیستی

الی گفت:

به روز نمی کنی رفیق! خوبی ؟

ماندا گفت:

پیر نشدی .فکرت مشغوله .حواست جمع نیست .پیری اگر بیاد فکر نکنم حتی دوس داشته باشی در موردش حرف بزنی !:)

Anonymous گفت:

همسایه ها رو نگاه نمیکنم:( از سالوادر اگه خبر خواستی بگو:)

امیر گفت:

سلام هوطن گرام، دوست عزیرو برادر دینی و مسلمانم
سلام ای انسان آزاده
آیا شنیده اید که در کشوری که خود را مهد آزادی و دموکراسی مهد تکثر آرا و عقاید میداند؛ به ساحت مقدس قرآن کریم، این کتاب آسمانی و موردتکریم تمامی انسانها و مسلمانان هتک حرمت شده است؟
آیا میدانی در پس پردة این کار چه کسانی و با چه نیتی مقدمات این کار شنیع را فراهم کردند؟
آیا میدانی شروع جنگ بزرگ یا آرماجدون (آرماگدون) چیست و بانیان این جنگ کیانند و از چه کسی دستور میگیرندو هدف از ایجاد این جنگ چیست؟
آیا میدانی در پس پردة این عمل کثیف و ضد بشری در واقع صهیونیسم با همکاری مسحیت صهیونیستی برای برپایی آرماگدون با اعلام یک جنگ مذهبی ، قصد بنای معبد سلیمان را در دامن سوختة چون تویی در سرمیپروراند و این همان وعده شیطان است که به خدا داده بود؟
آیا میدانی که اگر من و تو ما نشویم و با این وحدت و یگانگی چون سیلی خروشان و ویرانگر خانه عنکبوتی ظلم اینان را ویران نکنیم ، خانه ایمان به خدا ، خانة انسانیت انسان و راه تکامل و عروج به اعلی اعلیین ویران گشته آنگاه به اسفل السافلین خواهیم رفت ؟ والبته بد جایگاهی برای مهربانیهای چون تویی است؟
آیا میدانی در آدمیان کمپینی شکل گرفته تا با نظر و رای تو یک گروه تحقیق بین المللی شکل بگیرید تا در مورد حادثه یازده سپتامبر و چرایی آن و عوامل و دست اندر کاران آن که در واقع موجب برپایی جنگهای صلیبی تازه ای در قرن بیست و یکم شده است تحقیقات نموده و نتیجه تحقیقات خویش را از طریق تریبون سازمان ملل متحد به سمع بشریت رسانده و در نهایت بانیان و مسببان آنرا در هر پست و مقامی که باشند در دادگاهی بین المللی که در ایران که مرکز جهان اسلام و ملجای مسلمانان است محاکمه و مجازات خواهند نمود.
پس به آدمیان بیا و نظرت را اعلام کن که آیا با تشکیل چنین گروهی برای تحقیق در مورد حادثة یازده سپتامبر که ایران نیز عضوی در این گروه باشد و محاکمه مسببان و بانیان آن در ایران موافقی یانه؟ و اگر موافق نیستی چرا و به چه علت؟ همچنین از تو درخواست میگردد که این پیام را به دیگر دوستانتان اطلاع داده و آنان را تشویق به شرکت در این کمپین نمایید.

سبک سر گفت:

من هم بعضی وقت ها احساس پیری می کنم. وقتی خسته می شم
وقتی که دیگه کاملا بریدم از کار کردن. از دویدن و سر و کله زدن

چرا باز نمی نویسی؟

علی گفت:

سلام

واقعا جالب بود

لیلا گفت:

قشنگ مینویسی برمیگردمولی پروفایلی پیدا نکردم .سن؟

مژگان گفت:

اسکارمیخوادبا جسیکا ازدواج کنه چونجسیکا حامله بودوبه اسکارگفت اینبچه توئه وازتاتیانا جدا شدتا برای بچه اش پدری کنه.

مژگان گفت:

اسکارمیخوادبا جسیکا ازدواج کنه چون جسیکا حامله بودوبه اسکارگفت این بچه توئه وازتاتیانا جدا شدتا برای بچه اش پدری کنه.

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در August 3, 2010 1:05 AM منتشر شده است.

Fade to Black نوشته قبلی اين بلاگ بود

اندر احوالات ما و خاطر حزن اندودمان نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en