به امید روزی آرام

| نظرات 5 |
با عجله از خواب بلند شدن و دنبال اتوبوس دویدن و آخر هم دیر سر کار رسیدن و شماتت‌های رئیس. تا آخر وقت کار کردن و التماس برای چندساعت اضافه کاری برای پاس کردن چک و قسط و کرایه‌خانه و مبارزه با تورم.
فقط ۲۳ سال باقی مانده تا بازنشسته شوم و به پایان این همه شتاب و هیاهو و استرس برسم.
کاش الان پیر مرد بازنشسته‌ای بودم بدون دغدغه. کار هر روزم دنبال کردن سریال‌های تلویزیونی بود و هوا خوری. دست نوه‌ام را می‌گرفتم و می‌رفتیم پارک. از قهرمانی‌هایم برایش تعیف می‌کردم و برایش بستنی می‌خریدم تا به من افتخار کند. 
می‌نشستیم روی یک صندلی و او بازی می‌کرد. ورجه و ورجه می‌کرد. می‌خندید و می‌پرید روی صندلی پارک. بهش می‌گفتم بچه‌جان اینقدر شلوغ نکن. گوش نمی‌داد و از سر و کولم بالا می‌رفت. هی می‌گفتم بچه‌جان آرام باش. لباسم خاکی شد. بستنی‌ات رو بخور تا آب نشده. اما او گوش نمی‌داد و باز از سر و کولم بالا می‌رفت. بچه اینقدر شلوغ نکن الان لباسم رو کثیف... اهه... بیا! دیدی بستنی‌ات ریخت رو کتم! بچه آروم بگیر دیگه اه. نخواستیم آقا نخواستیم.

پی‌نوشت:
هنوزم سرابی هست، که وقتی می‌رسی آب باشه - محسن نامجو . بوسه‌های تهی -

5 نظر

پَـ ــرشـ ـان گفت:

از این آیکونهایی که خیلی میخندند نداره اینجا...

خیلی باحال بود

سعید فتلی گفت:

در حقیقت ما گلی پژمرده ایم رنگ پیری را ندیده مرده ایم
چه آرزویی عجیبی که جوانی را با آن همه امید برای زندگی رها میکنم ودر حسرت روزهای نزدیک به مرگ لحظه شماری

پرواز در سن گفت:

میرسه اون روز و اون وقته که آرزو میکنی کاش دیروز بود.

امان از امروز که در حسرت فرداییم...

محمد رسولی گفت:

چه نگاه زیبایی داشتی. کلی هم خندیدم . عالی بود

پسر خوب گفت:

حتی تو رویا هم نمیشه شاد بود

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در December 17, 2010 12:57 AM منتشر شده است.

تلخ و شیرین‌هایی در باب موبایل نوشته قبلی اين بلاگ بود

آشی که سینماچیان پخته‌اند نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en