آخرین وصیت

| نظرات 8 |
فردا قرار است من را ببرند تیمارستان. احتمالا بستری شوم. به من می‌گویند دیوانه‌ای اما خودم قبول ندارم. از فردا که شماره اتاقم در تیمارستان مشخص شود، رسما دیوانه حساب می‌شوم. چه دیوانه باشم چه نباشم.
دیوانه که باشی،‌ کسی آدم حسابت نمی‌کند. آدم حسابت نمی‌کنند چون حرفت را حساب نمی‌کنند. آدمی هم که حرفش را حساب نکنند،‌ مرده‌ای بیش نیست. پس امشب که آخرین شب زندگیم است چند توصیه و وصیت‌نامه‌ام را می‌نویسم که همگی از تجربه‌های خودم هستند. امیدوارم با خواندن متن زیر، شما باور کنید که من دیوانه نیستم.
۱- عادت کنید قبل از بیرون رفتن از خانه حتما زیپ شلوارتان را چک کنید. باور کنید مهم‌تر از واکس کفش و اتوی شلوار است. حالا اگر ژنده‌پوش باشید زیاد مهم نیست. اما اگر از آدم‌هایی هستید که همیشه با کفش واکس زده و شلوار اتو کرده در انظار عمومی ظاهر می‌شوند این عادت، ضرورت بیشتری برایتان دارد. آنقدر این کار را تمرین کنید که تبدیل به تیک شود.
۲- وقتی سوار پله‌برقی می‌شوید، ندوید. اول صبر کنید ببینید پله شما را به سمتی که می‌خواهید بروید می‌برد یا نه، اگر جواب مثبت بود، بعدا بدوید. این‌طوری کم‌تر خسته می‌شوید. این از اکتشافات مهم خودم است.
۳- قبل از این‌که عاشق شوید، طرفتان را خوب امتحان کنید. من خودم عاشق خانمی شده بودم که در مترو کار می‌کرد. همان که اسم ایستگاه‌ها را می‌گفت. از صدایش عاشقش شده بودم. شاعر می‌فرماید: شنیدم نام او شیرین از آن بود / که در گفتن عجب شیرین زبان بود. اما چه فایده؟ یک روز به من دروغ گفت. ایستگاه جوانمرد قصاب بودم، اما او گفت دروازه دولت. از آن روز به بعد، هیچ‌وقت سوار مترو نشدم. هرچند انکار نمی‌کنم که هنوز نتوانسته‌ام کاملا از قلبم بیرونش کنم.
۴- بی‌خودی شماره موبایلتان را روی فلش نگذارید. اگر فلش را گم کنید، کسی به شما بر نمی‌گرداندش.
۵- در نظر داشته باشید بعضی اسم‌ها اسپرت هستند. یعنی هم برای مرد استفاده می‌شوند و هم برای زن. مثل عزت، رأفت و حتی آیدین. من خودم یک‌بار کیفی پیدا کردم که صاحبش از همین اسم‌ها داشت. برای پس دادن کیفش کلی اس‌ام‌اس دادم. حتی از آن اس‌ام‌اس‌ها. اما وقتی با شلوار اتو کرده و کفش واکس زده و زیپ چک کرده و با هزاران امید رفتم سر قرار، دیدم طرف سبیل دارد این‌همه.
۶- اگر مسافرت رفتید، گول ستاره‌های هتل‌ها را نخورید. بعضی‌هاشان - به‌خصوص آنها که ستاره‌های بیشتری دارند - در سرویس بهداشتی‌شان فقط توالت فرنگی دارند. اگر در دامشان بی‌افتید، تا صبح باید زجر بکشید مگر اینکه بتوانید از خود خلاقیت نشان دهید. اگر خواستید، من چندتا روش خلاقانه دارم، پی‌ام بدید بگم. آخه اینجا زشته.
۷- اگر بوی بدی حس کردید، بی‌خود به کسی مظنون نشوید. شاید شیر گاز باز است.

دوستان شرمنده. صبح شده و آمده‌اند من را ببرند. به یادتان هستم. به یادم باشید.

پی‌نوشت‌ها:
۱- حتی توی تیمارستان هم اینترنت پیدا می‌شود. دارم این پی‌نوشت‌ها را از اتاق رئیس تیمارستان اضافه می‌کنم. هرچند اولش سعی داشت من را از این وسیله ارتباطی با دنیای بیرون محروم کند، اما با یک گلدان توجیه‌اش کردم.
۲- دوستان پیشنهاد می‌کنم خودتان را به دیوانگی بزنید و بیایید اینجا. اینجا غذا و جای خواب ردیف است. من فکر می‌کردم اینجا کسی حرف آدم را حساب نمی‌کند. اما اینها من را خوب شناخته‌اند و بدجور از من حساب می‌برند.
۳- چند پرستار با زنجیر آمده‌اند با من کار دارند. برم ببینم چه کار دارند. فعلا بای.

8 نظر

محمد رسولی گفت:

خیلی بامزه بود کلی خندیدم نصفه شبی

اسمال آقا گفت:

شماره ۴ را من هم تجربه کردم و خیلی غم انگیز است

سعید فتل گفت:

۱-دوش دیوانه شدم عشق مرا دیدو بگفت
انقدر نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
۳-گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت ان چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
۷-من به گوش تو سخن های نهان خواهم خواند
سر به جنبان که ولی غیر دگر هیچ مگو
تیمارستان که باشی حرفهایت بوی دیوانگی میدهد چه بهتر
که حرفهای ما همه بوی تظاهر بوی انکار بوی رنجش وگاهی هم بوی ارغ کباب کوبیده میدهد........

مطمئن شدم که دیوانه ای! ;-)
دعا کن منم امسال قبول شم بیام پیشت تیمارستان

اوه تا این حد دیوانگی ؟؟وصیت رو بی خیال پرستارها رو دریاب :)

الی گفت:

به این می گن یک متن سورئال .! خیلی بامزه بود .
راستش من به عادت قدیم فکر می کردم دیگه این جا نمی نویسی و یهو آمدم و دیدم واو...همه را خواندم .
ممنون

مهدی ....
بگم خدا چکارت نکنه///

سلام مهدی جوون!
وای
چه قدر شیرین و در عین حال تلخ بود دادا! کلی حال کردم از خوندنش. دمت گرم :*

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در February 14, 2011 1:38 AM منتشر شده است.

کچل منطقی نوشته قبلی اين بلاگ بود

عیدی گرفتن در مترو نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en