نوشتهای بر حسب یک اتفاق
گاهی میافتد و گاهی کاش بیافتد: اتفاق.
هر وقت که میافتد، همه چیز را تغییر میدهد. تمام برنامهها و شایدها و اگرها به پایان میرسند. و دوباره میافتد و دوباره همهچیز را تغییر میدهد: اتفاق.
پس ما این وسط چه کارهایم؟
ما متاثران قانون اتفاق در بازی زندگی هستیم و اتفاقها، غول یا بونز بازیمان هستند.
من اما به طرز احمقانهای معتقدم ما خودمان میتوانیم باعث - حد اقل - خیلی از این اتفاقها باشیم؛ چه اتفاقهایی که در درونمان میافتد، و چه اتفاقهای دیگر. یعنی ما متاثر از اتفاقهایی هستیم که خودمان باعثشان هستیم.
مثلا میتوانیم معتقد باشیم باعث هیچکدام از این اتفاقها نیستیم و بشویم بازیچه اتفاقها، یا معتقد باشیم اتفاقها متاثر از ما هستند و بشوند بازیچه ما. و یا مثلا... تا بخواهید مثال.
در هر صورت این «اعتقاد» خود، اتفاقی که است با تصمیم ما میافتد.
پینوشتها:
۱- مشکل هوای بس ناجوانمردانه سرد رو با کاپشن و پشم میشه چاره کرد. اما سرهای در گریبان رو... تف!
۲- به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد | حافظ
هر وقت که میافتد، همه چیز را تغییر میدهد. تمام برنامهها و شایدها و اگرها به پایان میرسند. و دوباره میافتد و دوباره همهچیز را تغییر میدهد: اتفاق.
پس ما این وسط چه کارهایم؟
ما متاثران قانون اتفاق در بازی زندگی هستیم و اتفاقها، غول یا بونز بازیمان هستند.
من اما به طرز احمقانهای معتقدم ما خودمان میتوانیم باعث - حد اقل - خیلی از این اتفاقها باشیم؛ چه اتفاقهایی که در درونمان میافتد، و چه اتفاقهای دیگر. یعنی ما متاثر از اتفاقهایی هستیم که خودمان باعثشان هستیم.
مثلا میتوانیم معتقد باشیم باعث هیچکدام از این اتفاقها نیستیم و بشویم بازیچه اتفاقها، یا معتقد باشیم اتفاقها متاثر از ما هستند و بشوند بازیچه ما. و یا مثلا... تا بخواهید مثال.
در هر صورت این «اعتقاد» خود، اتفاقی که است با تصمیم ما میافتد.
پینوشتها:
۱- مشکل هوای بس ناجوانمردانه سرد رو با کاپشن و پشم میشه چاره کرد. اما سرهای در گریبان رو... تف!
۲- به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد | حافظ
6 نظر
پيغام خود را بگذاريد
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!
منم باهات موافقم که خودمون میتونیم باعث خیلی از اتفاقا باشیم
ولی در مورد من حداقل اینجوریه که اتفاقایی که روش هیچ تاثیری نمیتونم داشته باشم خیلی داغونم میکنه...
الان اشک شوق تو چشمام حلقه زده، من تونستم کامنت بذارم پسر من تونستم :دی
با پی نوشت دومت کاملا موافق........اما چه می شود کرد؟
مهدی
اوووووووووووه خیلی وقت بود به اینجا نیومده بودم
کلی با مطلبات حال کردم
البته ببخش ما درک روزنامه نگاری و فرهیخته شمارو نداریم
ما فقط میخونیم و برداشتمون ناقصه ولی شما از منظر بهتری کره زمین و موجوداتشو میبینید
خلاصه خوشحالم بچه محل ما میرزا بنویس شده و خوب هم مینویسه کاهات منو یاد مرحوم جلال آل احمد میندازه و این افتخاره واسه من که همش توسری خور بودیم در جنوب شهر ولی به لطف خدا و تلاش خستگی ناپذیر و همون استرسه تنهایی و بی پولیمون تونستیم موفق باشیم
من به داشته هام حالا خیلی افتخار میکنم
میدونی چرا چون بهم ارث نرسیده زیرآب زنی هم نکردم هدیه و هبه هم نگرفتم و خودم تلاش کردم تا بدست آوردم
دوست داریم
سلام
حق با آقای پرشان است مطالب شما خیلی خیلی خواندنی ست.
تمام مطالب صفخه را خواندم
بله من باور دارم که باورهای من آینده ام را رقم می زند.
آری سرها در گریبان ست که سرما سخت سوزان است.
f drt rt yr