از پپسی تا ماه گردون...

| نظرات 10 |
در خبرهای غیر رسمی آمده بود که در تاریخ ۱۶ خرداد ۹۱، شرکت پپسی قصد دارد با استفاده از تکنولوژی لیزر، تصویر آرم خود را در ساعت ۱۱:۳۰ و به مدت ۱۵ دقیقه روی کره ماه بی‌اندازد. خبری که برای برخی هیجان انگیز و جالب بود و برای برخی مانند شاعران ناگوار و دلگیر. تصور کنید شاعری را که در شبی مهتابی، کنار پنجره نشسته و سیگاری آتش زده و برای تکمیل شور و شوقش، به ماه نگاهی می‌اندازد اما به جای رخ یار، آرم پپسی کولا را در ماه می‌بیند.
به هر حال زمان موعود رسید؛ اما اثری از تصویر پپسی در ماه دیده نشد. در ادامه گزارشی از عکس‌العمل‌ها و حاشیه‌هایی را می‌خوانید که در اثر اتفاق نیفتادن خبر مذکور رخ داد:
۱- عده‌ای چیزی جز ماه شب ۱۴ را در آسمان ندیدند. پس به رختخواب رفتند و پیش خودشان گفتند: اسکل شدیم رفت.
۲- عده‌ای هرچه تلاش کردند، نتوانستند آرم پپسی را در ماه ببینند. پس برای این‌که ناکام نمانند، مقداری پپسی را در پیاله ریختند تا دست کم عکس ماه را در پپسی ببینند.
۳- عده‌ای وقتی عکس پپسی را در ماه ندیدند، با خود فکر کردند شاید مسئولین تبلیغات شرکت پپسی، یادشان نبوده که ما ایرانی‌ها ساعتمان را یک ساعت کشیده‌ایم جلو. پس رفتند تا ساعتی دیگر برگردند.
۴- عده‌ای از ساعت ۱۱:۳۰ تا ۱۱:۴۵ به مدت ۱۵ دقیقه آرم شرکت پپسی کولا را در ماه دیدند! بعد از تحقیقات، مشخص شد این افراد، سابقه دیدن تصاویر دیگری را هم در ماه دارند.
۵- عده‌ای هرچند تصویر پپسی را در ماه ندیدند، اما از آن شب با ماه آشنا شدند و شاعر شدند.
۶- شرکت پپسی بعد از شنیدن این خبر،  جلسه‌ای فوری با مدیران خود تشکیل داد و هم‌اکنون در حال تبادل نظر در مورد تغییر اسم شرکتشان از «پپسی کولا» به «پپسی اسکلا» هستند.

پی‌نوشت‌ها:
۱- این شایعه یک اثر مثبت داشت: خیلی‌ها که ماه را فراموش کرده بودند آن شب با دقت به ماه خیره شده بودند. تا باشد از این شایعه‌ها...
۲- مجله اینترنتی «ولگرد» به شماره ششم رسید.

10 نظر

منم یه ده دقیقه ای زل زدم به ماه و یه لحظه فکر کردم خودم تنها کسی‌‏ام که همچین شایعه‌ای رو باور کردم!!!

مریم گفت:

این آخری از همه باحال تر بود .
من اصلا خبر نداشتم . فرداش تازه موضوع را شنیدم !

سودابه گفت:

ما پپسی ندیدم در عوضش اینقدر به ماه نگاه کردیم که ار تروز گردن گرفتیم و از ان موقعه داریم عکسهای فیزیولوژی گردنمان را نگاه می کنیم!

سودابه گفت:

چی بگم....

من که اصلا ماه رو هم ندیدم اون شب!!!

ای بابا.. من اصلا این شایعه رو نشنیده بودم که!!!!
ولی واقعا اصلا به ذهنشون خطور نکرد با این حرفاشون بازار خودشون کساد میشه؟؟

تـــــولـــــــــدت با تاخیر مبـــــــــارک :)

الی گفت:

جالب بود . خیلی. از چیزهایی گفتی که کمتر به فکر کسی میرسه

آروشا گفت:

جالب بود...خوبه دوباره میخواهید بنویسید

آروشا گفت:

جالب بود

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در June 7, 2012 12:16 AM منتشر شده است.

زندگی گاه طوری می‌شود که آدم غمباد می‌گیرد نوشته قبلی اين بلاگ بود

همه فرزندان من نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en