از خاطرات یک کرم

| نظرات 18 |
شنبه: امروز از داخل یک گیلاس به دنیا آمدم. فکر می‌کردم کل دنیا توی همین گیلاس است تا اینکه یک نفر گیلاس را باز کرد و من را دید. گفت: اه اه... چندش! بعد من را پرت کرد بیرون. نمی‌فهمم چرا این رفتار را با من کرد. حالا چرا توی رویم گفت؟ انگار ریخت و قیافه خودش را توی آینه ندیده! با آن دماغ سربالا که تویش معلوم بود... چندش!
یک‌شنبه: این آدم‌ها عجب موجودات [...] هستند! اون از دیروز، این هم از امروز. من را هی می‌ریزند. می‌خواهند هم دیگر را اذیت کنند، من را می‌ریزند!
دوشنبه: نه خیر... این بشر دست از سرم بر نمی‌دارد. یکیشان من را وصل کرده بود به یک قلاب و کرده بودم توی آب تا برایش ماهی بگیرم. انگار زور من به آن ماهی‌ها می‌رسد. اصلا می‌خواهی ماهی بگیری برو بگیر. به من چه کار داری؟ داشتم توی آب خفه می‌شدم.
سه‌شنبه: به خاطر خودخواهی همان ماهیگر دیروزی حسابی سرما خورده‌ام. نامرد یک حوله هم نداد خودم را خشک کنم. حالا سرما خـ...

پی‌نوشت: این یادداشت را کنار یک کرم له شده پیدا کردم. فکر کردم شاید بد نباشد در این وبلاگ منتشر شود...

18 نظر

احسان گفت:

ننوشتی کی له شدی؟! چهارشنبه یا پنجشنبه جمعه؟!

-------
پاسخ: احسان جان من له نشدم. کرمه له شده اون هم وسط نوشتن خاطراتش!

مریم گفت:

و اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت ! سهراب .
خیلی باحال بود !
سلام .

بنده خدا یک هفته هم عمر نکرده بود...

تینوش گفت:

یکشنبه خوب بود ...! D:

آخی دلم واسش سوخید... مخصوصا واسه روز اولش...

آخی الهــــــــــی :(

راستی الان که مُرده به عنوان کرم خشک برای ماهی گوشت خوار نمیفرونش احتمالاً؟!

paizeh گفت:

خوبه آدمها هم یک بار دنیا رو از دید یک کرم به اصطلاح مزاحم و چندش ببینند..
ولی اونا یک چیز رو نمیدونن و اونم اینه که،وقتی خودشون این کرم رو میریزن چقدر چندش می شند..
ادامه بده آقا مهدی،از زبون موجودات دیگه هم بنویس.شاید به واسطه این دید،خودمون رو شناختیم...

زهرا رنگین کمونی گفت:

خوب شد ب نامه اش رحمی کردند حداقل!!!

الی گفت:

یک مینی مال تمام عیار .
عالی بود. خوب کردی یدداشت این کرمه رو گذاشتی اینجا.

t گفت:

che kerme khoshbayani!!

Pedix گفت:

واقعا اینقدر کرم ها وراج هستند ...

ایده جالبی بود ...

وانیا گفت:

سلام معرفی رضا حرف نداشت
نوشته ی جالبی بود زبان حیوونا رو دوست دارم از بدبختی هاشون نوشتن رو و تلنگر زدن بخودمونو

سعیده گفت:

بیچاره اون موقع که از که میریزنش....

سعیده گفت:

ببخشید منظورم این بود که از کسی میریزه...

لاکو گفت:

بیچاره کرمه
چقدر سوزناک بود
راستی شما زبون حیوانات میدونی یا کرمه فارسیش خوب بوده؟

خوب چرا دست خط خودش را نگذاشتی؟.....

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در May 21, 2011 1:46 AM منتشر شده است.

کور خوانده نوشته قبلی اين بلاگ بود

عکاسی پشت چراغ قرمز نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en