کور خوانده

| نظرات 13 |
همیشه برای دلم نوشته‌ام. یعنی همیشه دلم فرمان نوشتن می‌دهد. چه سیاهه‌هایی که برای روزنامه‌ها می‌نوشتم، چه چرندیاتی که در این وبلاگ؛ همه فرمان دلم بود. آنقدر امر کرد و نوشتم، تا این که عادت کردم. اصلا مریض شدم. مریض نوشتن. اما حالا بازی درآورده. مثل مواد فروشی که اول معتاد می‌کند، بعد بازی درمی‌آورد. شل کن سفت کن در آورده.
بی‌تفاوت شده‌ام. نه‌این که بی‌تفاوت شده باشم، دلم همراهی نمی‌کند. سوژه‌هایی که خوراکم بودند، خاک می‌خورند، کهنه می‌شوند، می‌پوسند و در آخر فراموش می‌شوند.
مریضم کرده، معتادم کرده، حالا می‌خواهد پشت فرمان بنشیند و من را دنبال خودش بکشد. شاید سال‌هاست که پشت فرمان نشسته‌است و من تازه متوجه شده‌ام. اما خیالی نیست... از حالا به بعد خودم تصمیم می‌گیرم. کور خوانده...

پی‌نوشت:
۱- گویند سنگ لعل شود در مقام صبر - آری شود ولیک به خون جگر شود | حافظ
۲- از بازگشت این دوست به وبلاگ‌نویسی خرسندم.

13 نظر

پرشان گفت:

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود... وین راز سر به مهر...

به شما عارضمندم...
مشکلات زیاده رفیق...
اگر حل بشه... همه چی میشه مثل روز اول...
آمین تا مشکلات حل بشه

Knight گفت:

welcome back

سبک سر گفت:

عادت می کنیم، ترک می کنیم، عادت می کنیم، ترک می کنیم...
و سال ها می گذرد.

ایشالا بعد این نوشته دوباره نری تا یه سال دیگه ;)

آخ که چه بد دردیه این مواقع که مغز فرمان نمیگیرد از آدم..

ببین جدیدا جریمه ها یه چیزهایی تو مایه ده برابر شده... به دلت بگو بدون گواهینامه زانندگی نکنه.... خطرناکه حسنـــــ.....

Anonymous گفت:

خوب اگر توقع تغییر داریم اول باید خودمون تغییر کنیم
منم خیلی موقعها آرزوی تغییر در روند کاروزندگی و کارهای موسیقیایی!!دارم ولی چون خودم تغییر نمیکنم آرزوهام خاک میخوره و کمرنگ میشه و نهایتا فراموش میشه

کاش میشد دوبار زندگی کرد و در بار دوم اشتباهات دفعه اول رو نکرد

خوب اگر توقع تغییر داریم اول باید خودمون تغییر کنیم
منم خیلی موقعها آرزوی تغییر در روند کاروزندگی و کارهای موسیقیایی!!دارم ولی چون خودم تغییر نمیکنم آرزوهام خاک میخوره و کمرنگ میشه و نهایتا فراموش میشه

کاش میشد دوبار زندگی کرد و در بار دوم اشتباهات دفعه اول رو نکرد

مریم گفت:

شما خوب می نویسی همیشه بنویس !
سلام.

الی گفت:

نمی دانم کتاب " نامه هایی به یک نویسنده ی جوان " از یوسا را خوانده ای یا نه ولی فصل اولش خیلی به نوشته ی تو می خوره . به اسم کرم کدو .
......
پاسخ:
نخوانده‌ام. واجب شد بخوانم.

حضرت خضر گفت:

احسنت که خودت تصمیم میگیری

بنده به شما معجون خرمالو و سنجد را پیشنهاد میکنم !

محمد گفت:

سلام
صبر.

پيغام خود را بگذاريد

لطفا برای ثبت نظرتان، در کادر زیر بنویسید حاصل جمع دو با دو چند می‌شود (به عدد لطف کنید) و سپس روی submit کلیک کنید. (شرمنده! آنقدر اسپم ارسال شد تا مجبور شدم این کد امنیتی را بگذارم.)

(required):

مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این نوشته

این صفحه حاوی یک نوشته است که توسط مهدي آريان در April 28, 2011 2:22 AM منتشر شده است.

گاهی به آسمان نگاه کن نوشته قبلی اين بلاگ بود

از خاطرات یک کرم نوشته بعدی اين بلاگ است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en