دوست خوبی به نام رضا لطیفی
همیشه بخشی از زندگی ما جبر بوده. اینکه در کجا به دنیا بیاییم؛ در چه
محلهای و چه خانوادهای. اینکه چه کسی برادر ما بشود و یا چه کسی همشهری
ما. اما همیشه همه چیز اینطور نیست. یعنی بخشی از زندگیمان را خودمان
رقم میزنیم... بخشی از زندگیمان را خودمان انتخاب میکنیم. اینکه چهطور
زندگی کنیم و چه راهی را انتخاب کنیم.
یکی از مهمترین انتخابها برای من، انتخاب دوست است. من معتقدم که با انتخاب دوست، میتوانیم سایر جبرها را تحت تاثیر قرار دهیم.
دوست یعنی به هم پول قرض بدهیم بدون هیچ رسیدی و بگوییم فلان موقع پس میدهیم و وقت پس دادن راحت بگوییم الان ندارم و بعدا پس میدهم.
دوست یعنی هر ساعتی از شبانه روز... تاکید میکنم: هر ساعتی از شبانه روز دلت گرفت، راحت زنگ بزنی بیدارش کنی و بگویی بیا پیشم و او هم تا سوال کند، بگویی حرف نزن، فقط بیا؛ و او حرف نزند و بیاید. بیاید و بنشینم حرف بزنیم نزنیم و صبح روز بعد هر دو خواب بمانیم.
دوست یعنی اگر یک روز حوصله نداری و زنگ بزند که بیا، راحت بگویی حوصله نداری و درک کند و گوشی را قطع کند و تو میدانی پشت خط، به فکر توست و در حین انجام کار روزمرهاش، گوشهای از ذهنش درگیر توست.
دوست یعنی کسی که وقتی برایش اتفاق ناگواری رخ دهد و مثلا - خدایی ناکرده - یکی از عزیزانش بیمار شود، طوری شوی که انگار عزیز خودت در بستر بیماری است. یا اگر عروسی برادر یا خواهرش باشد، انگار عروسی برادر یا خواهر خودت است و از چند روز قبل در تدارک عروسی باشی و روز عروسی کت و شلوار بپوشی و کروات بزنی و شیک کنی و حواست به همه چیز باشد که همه چیز مرتب باشد.
دوست یعنی بداند کی بنشیند پای حرفت و کی سکوت کند تا خیلی حرفها را با هم بزنیم و خیلی حرفها را با هم نزنیم. خیلی حرفها را با هم نزنیم چون حتی موقع سکوت، میدانیم در دلمان چه میگذرد و...
هی... دوستی یکی از با ارزشترینهای این دنیاست.
دوست یعنی با خندههایت بخندد، به گریههایت گریه کند. با خندههایش بخندی، با گریههایش گریه کنی و من از میان همه آشنایانم، یکی خوبش را دارم. دوستی که با خندههایم میخندد، با گریههایم گریه میکند. با خندههایش میخندم، با گریههایش گریه میکنم. دوست خوبی به نام رضا لطیفی.
پینوشتها:
۱- دوست یعنی کسی که یک پست از وبلاگت رو با افتخار حرومش کنی حتی! ;)
۲- دوست یعنی کسی که بدونه کی فحشت بده و کی ماچت کنه حتی!
یکی از مهمترین انتخابها برای من، انتخاب دوست است. من معتقدم که با انتخاب دوست، میتوانیم سایر جبرها را تحت تاثیر قرار دهیم.
دوست یعنی به هم پول قرض بدهیم بدون هیچ رسیدی و بگوییم فلان موقع پس میدهیم و وقت پس دادن راحت بگوییم الان ندارم و بعدا پس میدهم.
دوست یعنی هر ساعتی از شبانه روز... تاکید میکنم: هر ساعتی از شبانه روز دلت گرفت، راحت زنگ بزنی بیدارش کنی و بگویی بیا پیشم و او هم تا سوال کند، بگویی حرف نزن، فقط بیا؛ و او حرف نزند و بیاید. بیاید و بنشینم حرف بزنیم نزنیم و صبح روز بعد هر دو خواب بمانیم.
دوست یعنی اگر یک روز حوصله نداری و زنگ بزند که بیا، راحت بگویی حوصله نداری و درک کند و گوشی را قطع کند و تو میدانی پشت خط، به فکر توست و در حین انجام کار روزمرهاش، گوشهای از ذهنش درگیر توست.
دوست یعنی کسی که وقتی برایش اتفاق ناگواری رخ دهد و مثلا - خدایی ناکرده - یکی از عزیزانش بیمار شود، طوری شوی که انگار عزیز خودت در بستر بیماری است. یا اگر عروسی برادر یا خواهرش باشد، انگار عروسی برادر یا خواهر خودت است و از چند روز قبل در تدارک عروسی باشی و روز عروسی کت و شلوار بپوشی و کروات بزنی و شیک کنی و حواست به همه چیز باشد که همه چیز مرتب باشد.
دوست یعنی بداند کی بنشیند پای حرفت و کی سکوت کند تا خیلی حرفها را با هم بزنیم و خیلی حرفها را با هم نزنیم. خیلی حرفها را با هم نزنیم چون حتی موقع سکوت، میدانیم در دلمان چه میگذرد و...
هی... دوستی یکی از با ارزشترینهای این دنیاست.
دوست یعنی با خندههایت بخندد، به گریههایت گریه کند. با خندههایش بخندی، با گریههایش گریه کنی و من از میان همه آشنایانم، یکی خوبش را دارم. دوستی که با خندههایم میخندد، با گریههایم گریه میکند. با خندههایش میخندم، با گریههایش گریه میکنم. دوست خوبی به نام رضا لطیفی.
پینوشتها:
۱- دوست یعنی کسی که یک پست از وبلاگت رو با افتخار حرومش کنی حتی! ;)
۲- دوست یعنی کسی که بدونه کی فحشت بده و کی ماچت کنه حتی!
6 نظر
پيغام خود را بگذاريد
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!
اینکه خیلی وقتا سکوت میکنم و جلوی خیلی از عکسالعملهات هیچی نمیگم، چون باور دارم که خودت حواست به زندگیت هست..
سخته اینکه حواسم باشه حرفی نزنم که غرور رفیقم خورد بشه از اینکه گاهی اشتباهاتش رو میبینم..
سختِ که دلت بسوزه و آتیش بگیری و هیچی نگی و هی سکوت کنی..
من همیشه ساکتم جلو تو که خیلی چیزا رو ازت یاد میگیرم..
اما گاهی دوست داشتن عنان آدم رو از اختیار خارج میکنه و مثِ امروز..
اما قرار نشه که اینطوری بنویسی و اشک ما رو در بیاری بی مروت..
همیشه دلم به بودنت و داشتنت گرم هست، که یکی هست که همیشه هست، که یکی هست که دوستت داره، بدون توقع..
عزیزمی..
..................................
پاسخ: اینجا کمی مکانش عمومیه و بیشتر از این نمیشه لاو ترکوند و یه وخت بعضیها ممکنه فکر بد کنن درموردمون و اینا. فقط این رو بگم که تو برو اول یاد بگیر اینقدر «..» نذاری تو مطالبت! من نمیدونم این دو نقطه چیه آخه؟!
بوس بهت :)
خدا رو شکر که میتونیم دوستامون رو خودمون انتخاب کنیم
اولین باره که میبینم یه آقا در مورد دوست ِ آقاش احساساتش رو گفته و این خیلی خوبه
داخل پرانتر: ولی خب هیچکدوم از اینا باعث نمیشه که من فکر نکنم چجوری شما با هم دوست شدید و دوست موندید!
..................................
پاسخ: البته این احساساتی که تراوش کردم در مورد دوست خودم بود نه دوست آقام!
داستان دوست شدنمون هم اینه که...! ;)
دوستی تان پایدار..
خیلی خوبه که همچنین دوستهایی هستید. پایدار بمانید تا همیشه
خیلی خوبه که همچنین دوستهایی هستید. پایدار بمانید تا همیشه
قرار بود بنویسی ها!
---------
پاسخ: نوشتم خب...