منم و این زخمها و باقی عمر
اگر قرار باشد برگردم به گذشته، مطمئنا خیلی از کارهایی را که قبلا انجام دادهام را انجام نخواهم داد. خیلی کارهایی که باعث شده گند بزنم به زندگیام. اما با این همه خوشحالم که قرار نیست برگردم به گذشته. راستش را بخواهید، حوصله ندارم برگردم به گذشته و بیشتر ترجیح میدهم از حالا به بعد، طوری ادامه دهم که گذشتهام را جبران کنم.
یعنی میخواهم بگویم هنوز امیدوارم که خیلی - بله خیلی - بهتر از اینی بشوم که هستم. خب خیلی چیزهای همین زندگیام را دوست دارم. اصلا اینطور بگویم که حتی خیلی از گندهای زندگیام را هم دوستشان دارم. نه اینکه تاییدشان کنم؛ نه! اما دوستشان دارم.
مثل چهرهی زیبایی که یک زخمی یک گوشهای داشته باشد. مثلا زیر چشم، روی پیشانی یا چانه. حالا درست که اگر بخواهم صورت زندگیام را از نو طراحی کنم، مطمئنا این زخم را رویش نخواهم کشید. اما حالا این صورت زخمی را دوست دارم. این زخم حتی یک طور جذابیت خاصی به آن داده است.
پینوشت: به گمانم خدا خواسته و عدو سبب خیر شده.
یعنی میخواهم بگویم هنوز امیدوارم که خیلی - بله خیلی - بهتر از اینی بشوم که هستم. خب خیلی چیزهای همین زندگیام را دوست دارم. اصلا اینطور بگویم که حتی خیلی از گندهای زندگیام را هم دوستشان دارم. نه اینکه تاییدشان کنم؛ نه! اما دوستشان دارم.
مثل چهرهی زیبایی که یک زخمی یک گوشهای داشته باشد. مثلا زیر چشم، روی پیشانی یا چانه. حالا درست که اگر بخواهم صورت زندگیام را از نو طراحی کنم، مطمئنا این زخم را رویش نخواهم کشید. اما حالا این صورت زخمی را دوست دارم. این زخم حتی یک طور جذابیت خاصی به آن داده است.
پینوشت: به گمانم خدا خواسته و عدو سبب خیر شده.
3 نظر
پيغام خود را بگذاريد
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!
مخلصم آقا مهدی :دی
شما که خویش خوب می دانی آدم در نوجوانی یه موزیک هایی گوش میده دنیا رو یه جور دیگه می بینه :))
فلامینگو کشیدم لطیف :)) از لطیفی خودمون لطیف تر
شما اوناا رو ببین آقا مهدی :)))
در راستای این پست همیشه فکر می کنم اگه برگردم به گذشته هیچ وقت وبلاگ نمی نوشتم !!! شاید از اون موزیک ها هم گوش نمی دادم شاید بعدش کلا هیچ کتاب غیر درسی رو هم نمی خوندم بعد میشستم فیلم اکشن نیگا می کردم تخمه هم میشکوندم ...خیلی هم حال میداد :|
..................................
پاسخ: نکراسف نه چندان پیر عزیز! آدم میتونه هر موسیقی رو گوش کنه که من خودم همهجورهش رو گوش میدم. اما دلیل نمیشه وبلاگش مثل تونل وحشت بشه! فلامینگوت رو هم خیلی دوست داشتم. همیشه از اینا بکشی به حتی لطیفتر.
در مورد تو باید بگم خدا رو شکر که بر نمیگردی به گذشته تا باز هم وبنویسی و بخونی و بکشی. بوس بهت ;)
من دوست دارم به گذشته برگردم.. چون خیلی چیزها رو جا گذاشتم..
..................................
پاسخ: خب همه میدونیم که نمیشه به گذشته برگشت و دست ما نیست؛ و این یک حقیقت تلخه. اما چیزی که داریم حال و آینده است و این یعنی زندگی جریان داره. باید گذشته رو گذاشت و گذشت نه اینکه توش گیر کرد.
که چون تو صیادی و مشکلات آهوی دشتند..
عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد.. اما اگر خدا خواهد..
گاهی دوست داشتم میتونستم تو رو ببرم جراحی پلاستیک کنم.. اونم کامل.. کل صورتت رو.. کل زخمهات رو..
اما با تمام این زخمها، لبخندت همیشه دوست داشتنی هست