شهریور 1392 Archives
من یک وبلاگنویس هستم که مدتها وبلاگ ننوشتم. مدتی هم خواستم دوباره بنویسم. این شد که آمدم اما نشد و رفتم. از بس که گرفتارم. گرفتار روزمرگیها و گرفتار گرفتاریها و گرفتار خیلی چیزهای دیگر. از آنجایی که برای هر کاری همیشه فکر میکنم؛ برای وبلاگ نوشتنم هم هی فکر میکردم که مثلا چون مدتی است ننشوتم، از این به بعد باید چه طوری بنویسم؟ مثلا اینطوری؟ اون طوری؟ کلا چهطوری؟ یا اصلا همانطوری؟ یا اینکه...
میبینید؟ وقتی راجع به یک موضوع مینشینیم و زیاد فکر میکنیم، گیج میشویم. اصلا به چه حقی جمع میبندم؟ شاید شما اینطوری نیستید. پس اصلاح میکنم: وقتی راجع به یک موضوع مینشینم و زیاد فکر میکنم، گیج میشوم. حالا یا به این دلیل که عقل درست و حسابی ندارم، یا اینکه کلا زیاد فکر کردن، شور هر چیزی را در میآورد.
با این همه، من همیشه خودم را وبلاگ نویس میدانم. چه موقعی که وبلاگ بنویسم، چه موقعی که وبلاگ ننویسم. نمیدانم وبلاگنویسی عشقی است که در من موج میزند یا کرمی که در من وول میخورد؟ اما این را خوب میدانم که باید با من باشد. تمام مدتی که وبلاگ نمینویسم، انگار وزنهای را بستهام به خودم و دارم هی این طرف و آن طرف میکشم. پس اصل گرفتاریام را میگذارم وبلاگ نوشتن و برای این بزرگترین گرفتاریام، خیلی کم فکر میکنم. عجب نتیجه ابلهانهای نه؟
پینوشت:
از بس که نیومدم اینجا، میبینم لینک دوستان که اون کنار بود نیست! حالا از کجا پیداتون کنم بچهها؟
میبینید؟ وقتی راجع به یک موضوع مینشینیم و زیاد فکر میکنیم، گیج میشویم. اصلا به چه حقی جمع میبندم؟ شاید شما اینطوری نیستید. پس اصلاح میکنم: وقتی راجع به یک موضوع مینشینم و زیاد فکر میکنم، گیج میشوم. حالا یا به این دلیل که عقل درست و حسابی ندارم، یا اینکه کلا زیاد فکر کردن، شور هر چیزی را در میآورد.
با این همه، من همیشه خودم را وبلاگ نویس میدانم. چه موقعی که وبلاگ بنویسم، چه موقعی که وبلاگ ننویسم. نمیدانم وبلاگنویسی عشقی است که در من موج میزند یا کرمی که در من وول میخورد؟ اما این را خوب میدانم که باید با من باشد. تمام مدتی که وبلاگ نمینویسم، انگار وزنهای را بستهام به خودم و دارم هی این طرف و آن طرف میکشم. پس اصل گرفتاریام را میگذارم وبلاگ نوشتن و برای این بزرگترین گرفتاریام، خیلی کم فکر میکنم. عجب نتیجه ابلهانهای نه؟
پینوشت:
از بس که نیومدم اینجا، میبینم لینک دوستان که اون کنار بود نیست! حالا از کجا پیداتون کنم بچهها؟
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!