خرداد 1389 Archives
سربرمیگردانم و به عقب نگاه میکنم. مسیری پرپیچ و
خم. پر از پستی و بلندی. گاهی آفتابی و سرسبز، گاهی سرد و دندان شکن.
چشمها را تنگ میکنم و با دقت میبینم. هنوز جای پایم مانده. آنجا که به
بیراهه زدهام، آنجا که تند رفتهام و آنجا که کند.
پر از زخم،
پر از اشتباه؛ و خوب می دانم که صلیبم را باید تنها بر دوش بکشم. دوباره
مرور میکنم. سعی میکنم همه چیز را خوب بهخاطر بسپارم. تلخیها و
شیرینیها. به روبرو نگاه میکنم. به آینده. به جادهای فکر میکنم که هنوز در آن هستم و به مسیری که باید طی کنم، به آرزوها و اهدافم و همراهانم.
به آسمان شب نگاه میکنم، هیچ ستاره آشنایی نیست. شب سیاهی است. همه جا را مه گرفته.
با خود زمزمه میکنم:
دراین شب سیاهم گم گشته راه مقصود... از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
پینوشت:
دلم میخواست بهتر از اینی که هست سخن میگفتم (نامههای سیدعلیصالحی به ریرا)
آنوقت است که یک کلاغ سیاه، تنها بالای یک درخت کاج مینشیند و کنتراست تصویر را معقولانهتر میکند. کلاغ، بلند بلند غارغار میکند و حتی سکوت را میشکند.
نمیدانم چرا کسی کلاغها را دوست ندارد؟ چرا برخی کلاغ را شوم میدانند؟ فقط بهخاطر روسیاهیش و صدایش؟ قرنهاست که در حق کلاغها این ناعدالتی صورت میگیرد و اصلا شاید به همین دلیل است که سرکش شدهاند و بیادب.
اما من همیشه کلاغها را دوستشان داشتهام و هنوز هم دوستشان دارم. رنگشان را و صدایشان را و بیادبیشان را...
پینوشت:
چند روز پیش کلاغی را دیدم که از خود ردی را به جا گذاشت. و انگیزهام شد برای نوشتن این پست. من همیشه کلاغها را دوست داشتهام.
بعد از بازی قبلی، اینبار x بانو دعوتم کرده به یک بازی وبلاگی دیگر. قانون این بازی را از وبلاگ x بانو کپی می کنم:
«باید نام پنج وبلاگی که می خوانید را ذکر کنید و بگویید که فکر می کنید در پنج سال آینده، این وبلاگ ها درباره چه چیزی می نویسند، به این شرط که وبلاگ آخر، وبلاگ خودتان باشد و کسی که او را دعوت به بازی میکنید، حتما درباره شما بنویسد.»خب اساسا من فقط وبلاگ های خوب را می خوانم و نوشتن از خوبان سخت است. و دیگر اینکه انتخاب پنج وبلاگ – البته با قانونی که این بازی گذاشته، عملا می شود ۳ وبلاگ - باز هم سخت است. خواستم هنجار شکنی کنم و بیش از این ها وبلاگ انتخاب کنم، دیدم اوضاع بدتر خواهد شد چرا که مجبور می شوم تا صبح بنویسم!
پس از وبلاگ هایی که نام نبرده ام طلب عفو دارم.
برای خواندن مطلب روی لینک زیر کلیک کنید
ادامه مطلب بازی آینده نگری وبلاگ ها
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!