طنز: دی 1388 Archives

حوصله‌ام سر رفته. نیم ساعتی می‌شه که همه رفتن و من منتظر حاج‌آقا هستم.
همه صفحه‌ها بسته شده به جز صفحه یک.
خروجی داخلی‌ها گرفته شده به جز صفحه یک.
حاج آقا داره توی اینترنت(!) دنبال مطلب «توپ» می‌گرده برای صفحه یک.
صدای تلفن که می‌آد منظر می‌شم ببینم حاجی گوشی رو برمی‌داره یا نه... از سه بار بیشتر زنگ بخوره یعنی حاجی منتظر کسی نیست. پس گوشی رو بر می‌دارم و یک رو می‌زنم. از لیتوگرافیه. مثل همیشه می‌پرسه صفحه یک کی آماده می‌شه و مثل همیشه می‌گم من نمی‌دونم.
هر از چندگاهی صدای «اهوم» (با تلفظ به سبک شیرفرهاد) از اتاق حاج‌آقا بیرون میاد که هر کدوم اون صداها نشانگر موضوعی خاص است.
...یک صدای اهوم گنده اومد، از اون‌هایی که معنی‌اش کامل شدن مطالب هست. درسته... حاجی داره میاد برای بستن صفحه یک.

پی‌نوشت: هرشب (و روز) ماجراها داریم با این حاجی و روزنامه‌اش
| نظرات 5 |
مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این آرشیو

این صفحه مربوط به آرشیو نوشته های بخش طنز از December 2009 می باشد.

طنز: آبان 1388 بایگانی قبلی است

طنز: بهمن 1388 بایگانی بعدی است.

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en