طنز: May 2011 Archives

شنبه: امروز از داخل یک گیلاس به دنیا آمدم. فکر می‌کردم کل دنیا توی همین گیلاس است تا اینکه یک نفر گیلاس را باز کرد و من را دید. گفت: اه اه... چندش! بعد من را پرت کرد بیرون. نمی‌فهمم چرا این رفتار را با من کرد. حالا چرا توی رویم گفت؟ انگار ریخت و قیافه خودش را توی آینه ندیده! با آن دماغ سربالا که تویش معلوم بود... چندش!
یک‌شنبه: این آدم‌ها عجب موجودات [...] هستند! اون از دیروز، این هم از امروز. من را هی می‌ریزند. می‌خواهند هم دیگر را اذیت کنند، من را می‌ریزند!
دوشنبه: نه خیر... این بشر دست از سرم بر نمی‌دارد. یکیشان من را وصل کرده بود به یک قلاب و کرده بودم توی آب تا برایش ماهی بگیرم. انگار زور من به آن ماهی‌ها می‌رسد. اصلا می‌خواهی ماهی بگیری برو بگیر. به من چه کار داری؟ داشتم توی آب خفه می‌شدم.
سه‌شنبه: به خاطر خودخواهی همان ماهیگر دیروزی حسابی سرما خورده‌ام. نامرد یک حوله هم نداد خودم را خشک کنم. حالا سرما خـ...

پی‌نوشت: این یادداشت را کنار یک کرم له شده پیدا کردم. فکر کردم شاید بد نباشد در این وبلاگ منتشر شود...
| نظرات 20 |
مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این آرشیو

این صفحه مربوط به آرشیو نوشته های بخش طنز از May 2011 می باشد.

طنز: March 2011 بایگانی قبلی است

طنز: September 2011 بایگانی بعدی است.

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en