طنز: June 2010 Archives
آنوقت است که یک کلاغ سیاه، تنها بالای یک درخت کاج مینشیند و کنتراست تصویر را معقولانهتر میکند. کلاغ، بلند بلند غارغار میکند و حتی سکوت را میشکند.
نمیدانم چرا کسی کلاغها را دوست ندارد؟ چرا برخی کلاغ را شوم میدانند؟ فقط بهخاطر روسیاهیش و صدایش؟ قرنهاست که در حق کلاغها این ناعدالتی صورت میگیرد و اصلا شاید به همین دلیل است که سرکش شدهاند و بیادب.
اما من همیشه کلاغها را دوستشان داشتهام و هنوز هم دوستشان دارم. رنگشان را و صدایشان را و بیادبیشان را...
پینوشت:
چند روز پیش کلاغی را دیدم که از خود ردی را به جا گذاشت. و انگیزهام شد برای نوشتن این پست. من همیشه کلاغها را دوست داشتهام.
مهدي
آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامهنگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين
وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي
تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم ميافتد و معمولاهم چرند
مينويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... ميتوانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر
بالا، سمت راست را ميگويم - كـليك كنيـد و خــلاص!