عشق و تفاوت های جنسیتی - بخش سوم

04-gelarebiabani-04.jpgگلاره بیابانی

در مفهوم خاص جامعه شناسی عشق به تمایل و کشش میان دو نفر اطلاق می‌شود که منبعث از سه ویژگی  باشد که عبارتند از : صمیمیت، شور و هیجان و تعهد. در واقع جامعه شناسی «عشق» را نوعی ارتباط اجتماعی که هر سه ویژگی، به طور همزمان در آن حضور داشته باشد می‌داند.

Love05.jpgدر دو شماره‌ی قبل به بررسی ابعاد عشق و چگونگی ترکیب آنها و شکل‌گیری انواع عشق از منظر روانشناختی پرداختیم. با این حال «عشق» مانند هر مفهوم دیگری تنها از دیدگاه روانشناختی قابل بررسی نیست. در جامعه شناسی، عشق نیز چون سایر پدیده‌های اجتماعی به‌صورت علمی مورد شناسایی وکنکاش قرار می‌گیرد و نگاه رویاگونه بشری از آن زدوده  می‌شود. دراین شماره برآنم که به تحلیل‌های جامعه شناختی درباره‌ی این مفهوم و نوع نگاه جامعه شناسان به بحث «عشق» بپردازم.
در مفهوم خاص جامعه شناسی عشق به تمایل و کشش میان دو نفر اطلاق می‌شود که منبعث از سه ویژگی  باشد که عبارتند از : صمیمیت، شور و هیجان و تعهد. در واقع جامعه شناسی «عشق» را نوعی ارتباط اجتماعی که هر سه ویژگی، به طور همزمان در آن حضور داشته باشد می‌داند.( موفقیت -  ۱۳۸۱- شماره ۴۴)
 جامعه شناسان مختلفی درباره‌ی عشق نظریه پردازی کرده‌‌اند که در زیر به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
 گیدنز: جامعه شناس نامدار انگلیس، در رابطه با عشق می‌نویسد: در نگاه نخست بدیهی  می‌نماید عشق بیانگر دلبستگی فیزیکی و شخصی متقابلی است که دو نفر نسبت به یکدیگر احساس می‌کنند و معمولا همه ما فکر می‌کنیم که عاشق شدن از احساسات و عواطف عام انسانی ناشی می‌شود. بنابراین کاملا طبیعی به نظر می‌رسد که زوجی که عاشق می‌شوند بخواهند زندگی مشترکی را آغاز کنند. اما در واقع عاشق شدن تجربه ای نیست که اکثر انسانها داشته باشند. (گیدنز،۱۹۸۹:۳۲)
اریک فروم: او عشق را نیروی فعال بشری می‌داند. نیرویی که موانع بین انسانها را می‌شکند و آنها را به هم پیوند می‌دهد و باعث چیرگی انسان بر احساس جدایی و انزوا می شود و در عین حال به او این امکان را می‌دهد که خودش و همسازی شخصیتش را حفظ کند. عاشق و معشوق یکی می‌شوند و در عین حال از هم جدا می‌مانند . در دید گاه او عشق چهار صفت اساسی دارد:
دلسوزی: رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم.  
احساس مسئولیت: پاسخ آدمی به احتیاجات انسان، دیگر خواه بیان شده باشد یا بیان نشده باشد. در واقع یعنی توانایی و آمادگی برای پاسخ گفتن. 
احترام: توانایی درک طرف مقابل، آن چنان که هست و علاقه به اینکه دیگری آن طور که هست رشد کرده و شکوفا شود.  
شناخت: دلسوزی و احساس مسئولیت، بی شناخت کور خواهد بود و شناختی که با احساس بر انگیخته نشود خالی و میان تهی است. 
آگوست کنت: جامعه شناس معروف فرانسوی در کتاب نظام سیاست اثباتی خود درسال ۱۸۵۱ عشق  را بر عقل، و احساس را بر ذهن برتری می‌دهد، او معتقد بود که «عشق جهانی» حلال همه مسایل زمانه است.  قابل توجه است که مطرح کردن «قدرت شفا بخش عشق» از طرف کنت، بعد از پانزده سال عقل گرایی وی درجامعه شناسی و بدنبال ماجرای عشق بی سابقه اش به «کلوتید دوو»  بود. که حتی منجر به پراکنده شدن پیروان عقلگرای او مانند جان استوارت میل و امیل لیتره شد. ( لیوئیس کوزر، ۱۹۷۱: ۴۴)
بنابراین حصول عشق فقط زمانی ممکن است که دو نفر در کانون هستی خود با هم گفت و شنود کنند. یعنی هریک بتواند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند. عشقی که اینگونه درک می‌شود مبارزه‌ای دائمی است، رکود نیست، بلکه حرکت است، رشد و باهم کار کردن است. حتی اگر بین دو طرف هماهنگی یا تعارض، غم یا شادی وجود داشته باشد. دربرابر این حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود، یکدیگر را درک می‌کنند و بدون گریختن از خود، احساس وصل و وحدت می‌کنند، در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد. در واقع فقط یک چیز وجود عشق را اثبات می‌کند، سرزندگی و نشاط هر دو طرف. در نهایت فروم عشق را هنری می داند که تنها با تمرین بدست می‌آید. «تمرین انضباط، تمرکز و بردباری». اما فقط و فقط علاقه‌ی شدید است که می‌تواند انسان را بر این هنر مسلط کند. ( ماهنامه پرواز)
پایان بخش سوم

عشق و تفاوت های جنسیتی - بخش چهارم
عشق و تفاوت های جنسیتی - بخش دوم
عشق و تفاوت های جنسیتی - بخش اول