سعید فتحعلی فرد
آژیر قرمز... آژیر سفید...
راستی رادیو آنوقتها رنگی بود
وتلویزیون سیاه وسفید!
نه تام نه جری... نه کارتونهای رنگارنگ
میان ساعت ۴ یا ۵ بعد از گل و آهنگ
و پسری که قدم میزد:
وگ وگ وگ وگ وگ، وگ وگ وگ وگ وگ
و عصر جمعه تب دار تابستان، کار و اندیشه
چه روزهایی بود
آدم معنی آدم میداد و شیشه معنی شیشه
میان هفته وقطع برق و ندیدن اوشین
صدای گرم پدر که بیا بیا کنار شمع بشین
چه زود دقیقه نود شد. به جام جهانی رفتیم؟
همیشه وقت شروع بازی بغض میکرد
اگر برای دیدن اقوام به میهمانی میرفتیم
غم قریبی کودکی ازدل نمیرود بدر
نه کار ماند، نه اندیشه و نه صدای پدر