بانوی ابریشم پارسی

مهرداد شیدا

الف را ابریشم بافتم برای تو
و قامت بلند تو
هماره جاودانه‌ای در پیله تاریخ
ای بانوی پارسی
باید گفت باید نوشت باید خواند
چشمان توست که زیبایی می‌آفریند
زیباتر از هر چه زیبا - زیباترین - زیباست
هیچ نباشد
هزاران سال از درخشش آن گوهران تابناک می‌گذرد
تاب توست
تاب ناب تو که تجربه کرده است
استقامت دیرینه عشق را
اندک اگر باشد
پنجاه قرن حتی بیشتر تر
از عمر پیراهن پر نقش تو می‌گذرد
دستان مهربان توست که می‌سازد
محکم‌ترین آشیانه آزادی را
یک چشمه اگر بگویم
در حریق موج سنگین بیکران
هزاره‌هاست که خم نیاورده است
و همچنان پا برجاست
گیسوان پریشان توست
که وزیدن باد را دلربا کرده است
هیچ اگر نگویم
کتاب‌ها غزل نتواند تعریف کند ناز این قصه را
لبخند نجیب توست که زندگی می‌بخشد
حریم خانه مرد دلیرت را
فریاد سینه توست چو حماسه آفرید از خشم
گشودند ز پای خویش مردان
بند زنجیر
الف را ابریشم بافتم
به شرافت محکم‌ترین اتحاد
و اعتبار دیرین نجیبانه تو
و لطافت زلال‌ترین آینه
نمی‌گسلد زهم آبروی ریشه دار تو
همچو امتداد بی‌نهایت تار ابریشم
هیچ اگر نگویم
خورشید اگر غروب کند تاریک نمی‌گردد
مهتاب اگر بمیرد در همیشه
قحط روشنی نمی‌شود
می‌شود که روی ماه و آفتابت را
جایگزین ماه و خورشید کرد
زبان گویای توست پارسی دری
مادر واژه‌های شعر و ادب
قصیده - غزل - مثنوی - رباعی - دوبیتی
همین شد تا پایان الفبا گفتنم
گواهی می‌دهند متن بی‌پایان تاریخ
نوشته‌های ابریشمی مرا
کم نیست زمانش
دور اگر نرویم
پنج هزار سال است
سرود تو به ظرافت ابریشم می‌ماند
به استقامت ابریشم مانا شدی
به بی‌نهایت ابریشم جاودانه گشتی
هماره جاودانه‌ای در پیله تاریخ
ای بانوی پارسی...
 
اکتبر دوهزار و هفت / تورنتو