گزارش جلسهی نقد کتاب
الهام اشرفی
«آیت دولتشاه» نویسندهی کتاب «خویش خانه» که در میان علاقمندان حضور داشت ضمن درست دانستن نقد با رویکردهای منطقی اشاره کرد که: «ای کاش بشود ما کمی از نقد رویکردها دورتر شویم چرا که این ساختارگرایی باعث میشود دست و پای نقد بسته شود. من فکر میکنم این نوع نقد برای جلسهی زندهی نقد دلیلی ندارد. این تکراری که خانم علیزاده به آن اشاره میکند من را اذیت نکرد، بلکه نشان دهندهی دچار روزمرگی بودن زن هست و مناسب راویست.»
«طلا نژاد حسن» را سالهاست با مجموعهی نقدها و مقالات ادبی و کتابهای «یک فنجان چای سرد»، «شازدهی ناقص» (هر دو مجموع داستان) و «پژواک شعر نو» (تحلیلی بر گزیدههایی از شعر نو) و... در جامعهی ادبی کشورمان میشناسیم. رمان «شهریور هزار و سیصد و نمیدانم چند...» ایشان مدتیست از طرف نشر قطره روانهی بازار شده است. روز پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ جلسهی نقدی بر آخرین رمان ایشان با حضور نویسنده و دو منتقد ادبی: فرحناز علیزاده (نویسنده و منتقد ادبی) و شهرام اقبال زاده (دبیر بخش ادبیات نشر قطره، منتقد و پژوهشگر ادبی) در فرهنگسرای اخلاق برگزار شد.
خلاصهی رمان: یک زن میانسال با نوشتن خاطراتش زندگی پرفراز و نشیبش را روایت میکند. از آنجایی که زندگیاش به خاطر حوادث تاریخی چنددههی اخیر ایران دستخوش اتفاقاتی شده خواننده را همراه خاطرات اغلب تلخ خود خیلی آرام با تاریخ سیاسی اجتماعیمان آشنا میکند. حوادث تاثیرگذار روی زندگی زن در سه شهریور در سالهای متفاوت اتفاق افتاده....
در نشست نقد و بررسی این رمان ابتدا علیزاده ژانر رمان را رمان مدرن واقع گرا با نگاه انتقادی سیاسی دانست. وی اشاره به وجود مشخصات رمان مدرن در این رمان کرد: تعدد زاویه دید، عدم توالی زمان برای روایت، سرگشتگی فرد در جامعه ی کنونی، نگاه انتقادی که نسبت به جامعهی کنونی دارد و...
علیزاده همچنین رمان را با توجه به رویکرد ساختارگرایی مورد بررسی قرار داد و گفت: منتقد باید اجزای ساختاری یک متن را استخراج کند با نشان دادن دلالت های متنی بی توجه به جنسیت نویسنده.وی اشاره کرد که: من در این رمان آن لحظهی روایت را پیدا نمیکنم. در ابتدا متن تا حدودی توجیه میشه اما به مرور که جلو میریم گرانیگاه متنی مغشوش میشه. در این رمان ما با ذهنیت یک آدم پریشان مواجه هستیم. ما توی بخش عمدهای از متن مواجهیم با زن راوی سیال ذهنی که سالهای گذشتهی خود را مرور میکند اما در پایان رمان زن میانسال کنار میرود و روایت را دختر مردهی زن ادامه میدهد. چرا راوی تغییر کرده بدون علتمندی؟ علیزاده همچنین متن را دچار اطناب دانست: اشاره به فروش خانهی ورثهای در صفحات ۱۵۰ و ۱۱۳... .
«آیت دولتشاه» نویسندهی کتاب «خویش خانه» که در میان علاقمندان حضور داشت ضمن درست دانستن نقد با رویکردهای منطقی اشاره کرد که: «ای کاش بشود ما کمی از نقد رویکردها دورتر شویم چرا که این ساختارگرایی باعث میشود دست و پای نقد بسته شود. من فکر میکنم این نوع نقد برای جلسهی زندهی نقد دلیلی ندارد. این تکراری که خانم علیزاده به آن اشاره میکند من را اذیت نکرد، بلکه نشان دهندهی دچار روزمرگی بودن زن هست و مناسب راویست.»
شهرام اقبال زاده سخن خود را این شعر شروع کرد که: پریشان خاطران رفتند در خاک / مرا از خاک ایشان آفریدند.... آدم پریشان هم میتواند ذهن متمرکز داشته باشد. این روایت بین خیال و توهم در گردشه. حتا خود راوی هم اشاره میکند که: عجب داستان پرداز خوبی هستم ص ۱۷. پیدایش رمان از مشکل آدم مدرن است. انسان بدون مساله اصلا وجود ندارد. در ایران هم ما بحران خاص خودمان را داریم. این تکراری که به آن اشاره می کنید جنبهی زیبایی شناختی دارد و رمان را به حشو نکشیده.
علیزاده در راستای نقد مطالعات فرهنگی اشاره به چند المان فرهنگی در متن کرد: ص ۳۹ ( نون و پنیر آوردیم دخترتونو بردیم ) ص ۱۳۰( نذر گرفتن ثواب داره )ص ۱۴۴ ( به خاک مرده را خوردن اشاره میکند)... نمونههایی از این دست اشاره به فرهنگ و سنت بومی کشوری دارد که میتواند برای خوانندهی غیر ایرانی جالب باشد. همچنین علیزاده رمان را دارای فضاسازی خوبی دانست. فضای اهواز و خرمشهر و سینمارکس به زیبایی تصویر شده. علیزاده رمان را در راستای نقد جامعه شناختی بسیار هوشمندانه دانست. نویسنده با هوشمندی توانسته تابوها را بشکند و به رویدادهای مختلف تاریخی اجتماعی بپردازد و همچنین تاثیر روند جامعه بر افراد را خوب بیان کرده. دیدیم که اسکندر حالا تبدیل به فرد خمودهای شده. حتا خود راوی با آرمانهای بزرگی که داشت در طول زمان تبدیل به آدمی میشود که دیگر به بچهی خودش هم اعتراضی نمیکند.
شهرام اقبال زاده رمان را یک تاریخ نگار زندگی خصوصی دانست. راوی آدم مهمی نیست. یک زن است با آرمانهایی ولی در دل روایتش تاریخ دورهای را مینویسد.اقبال زاده اشاره کرد که: من این کار را رئال به معنی کلاسیک نمیدانم بلکه این رمان را ناتورالیسم میدانم. این رمان محل تلاقی چند ژانر است: رمان خاطره، رمان رشد و کمال، رمان آوارگی، رمان ادبیات پایداری...
در پایان طلا نژاد حسن، نویسنده رمان، گفت: من سرگشتگی راوی را از طریق زبان سعی کردم منتقل کنم. حتا اشیایی را که آوردم و ارتباط شخصیتها با اشیا خواستم آوارگی رابیان کنم. بسیار متشکرم از نگاه موشکافانه و صمیمانهای که داشتید. حالا دارم رمانی مینویسم در نقد جلسات نقد! من قصدم این بوده که چیزی بنویسم که هم خواننده عام و هم خاص از آن لذت ببرند. چیزی که از آب دربیاد برایم مهم است. طی سالیانی که کتاب خواندم همیشه برام سوال بوده که واقعا چه چیزی باعث میشود که داستانی به من بچسبد؟ و بعد از سالها هنوز در یادم باشد. به نظرم یکی زبان روایت است که برمی گردد به تجربهی زیستی نویسنده و دیگری این که داستانی که مینویسم چقدر از حس واقعی خودم درآن دخیل بوده است؟ من نویسندهای نیستم که تصمیم به نوشتن یک داستان بگیرم!