چرند: فروردین 1391 Archives

زندگی گاه طوری می‌شود که آدم غمباد می‌گیرد. البته آدم بادهای زیادی ممکن است بگیرد. مثل باد معده، باد شکم، باد کله و باد فتق. اما این غمباد حکایت دیگری‌است... . بعضی از بادها خودشان بالاخره سوراخی پیدا می‌کنند و بیرون می‌زنند. بعضی بادها را هم دیگران برایت بیرون می‌کشند. اما غمباد نه!
غمباد، باد بی‌عرضه‌ای است و از جایش تکان نمی‌خورد. اصلا بادی است که دائما درونت است و مثل برکه راه به هیچ‌جا نمی‌برد. فقط گاهی که از کلافگی و درماندگی، خودت را به در و دیوار می‌زنی یا آویزان این و آن می‌شوی، این باد پخش می‌شود و از حالت قلنبه بودن در می‌آید؛ ولی همچنان درونت است و اگر فکر می‌کنی از شرش راحت شده‌ای، سخت در اشتباهی چون این باد فقط از حالت قلنبه بودن درآمده و روزی -که معلوم هم نیست کی- بی خودی و الکی الکی دوباره یکجا -مثلا بیخ گلو یا توی سینه- جمع می‌شود و دوباره یادت می‌اندازد: زندگی گاه طوری می‌شود که آدم غمباد می‌گیرد.

پی‌نوشت: بادهای دیگری هم آدم دارد اما برای اجتناب از پیچیده شدن قضیه، ذکر نشدند.
| نظرات 6 |
khodam.jpgسال‌ها پیش وقتی که هنوز تلفن‌عمومی‌ها سکه‌ای بودند، پایین میدان رسالت تنها نشسته بودم و منتظر بودم. نه منتظر کسی بودم و نه منتظر چیزی. فقط منتظر بودم و دلتنگ. دلتنگ چی؟ خودم هم نمی‌دانستم. تا این‌که چشمم به باجه تلفن افتاد و یاد سکه‌ای افتادم که مدت‌ها بود توی جیبم بود. حتما سکه‌هم منتظر بود.
رفتم توی صف ایستادم تا نوبتم شد. سکه را توی تلفن انداختم و شماره خودم را گرفتم. کسی بر نداشت. خب من خانه نبودم. اما شروع کردم به صحبت کردن با خودم. به گمانم همه ما وقتی فکر می‌کنیم، در دلمان با خودمان حرف می‌زنیم. من هم همین‌کار را می‌کردم اما نه در دلم، که با صدای بلند.
گپ خودم با خودم تاثیری در من گذاشت. آن روز متوجه شدم که قبل از آن سر خودم کلاه می‌گذاشتم. پس با خودم سخت‌گیر شدم و سرانجام سنگ‌هایم را با خودم واکندم. دلم باز شد. انگار دلم را خودم به تنگ آورده بودم. خلاصه از آن روز عادت کردم تا جدی‌تر و روراست با خودم حرف بزنم.
عادت دارم گاه خودم را به کافی‌شاپ دعوت کنم. گاه با خودم می‌خندم، گاه با خودم گریه می‌کنم، گاه...

پی‌نوشت‌ها:
۱- یک بار که با خودم رفته بودم کافی‌شاپ می‌خواستم دونگم رو ندم. اما نشد!
۲- توی این گپ‌هام با خودم دعوا هم می‌کنم، قهر هم می‌کنم. اما حرف می‌زنم.
۳- شماره نخست مجله اینترنتی ولگرد منتشر شد.
| نظرات 8 |
مهدي آريان هستم. اهل ري. مثلا روزنامه‌نگار شايد هم گرافيست. قرار است در اين وبلاگ مطالب طنز نوشته شود. حالا اگر ديديد گاهي جانم به لب رسيد و چرندي تحويل دادم - كه زياد هم از اين اتفاقات برايم مي‌افتد و معمولاهم چرند مي‌نويسم - اگر خوشتان نيامد، تقاضا دارم فحشم ندهيد و ادبيات شفاهي نثارم نكنيد. خب... مي‌توانيد درعوض، روي آن ضـربـدر - همان ضـربدر بالا، سمت راست را مي‌گويم - كـليك كنيـد و خــلاص!

درباره این آرشیو

این صفحه مربوط به آرشیو نوشته های بخش چرند از March 2012 می باشد.

چرند: دی 1390 بایگانی قبلی است

نوشته های اخیر را می توانید در صفحه نخست مشاهده نمایید و یا به آرشیو مراجعه کنید تا تمامی نوشته ها را مشاهده کنید.

با
قدرت مووبل تایپ 4.32-en