وقتی پا به پا می‌خورد

aryan-mahdi.jpgمهدی آریان

توی تاکسی نشستن خیلی سخت است. البته منظورم مواقعی است که یک خانم کنار آدم بنشیند. این‌طور موقع‌ها عزا می‌گیرم. نمی‌دانم باید چه‌کار کنم؟! اگر آن داستان‌هایی که بعضی‌ها با افتخار تعریف می‌کنند را نشنیده بودم، شاید راحت‌تر بودم. یعنی مثل همیشه خودم را جمع می‌کردم تا مبادا برخوردی با خانم کناری صورت بگیرد. اما خب... من آن داستان‌ها را شنیده‌ام. داستان‌هایی که مثلا چه‌طور یک خانم، داخل تاکسی به راوی داستان دل داده و همان توی تاکسی با هم رفیق شده‌اند و به راننده گفته‌اند دربست برود کافه آوانسن یا کافه هیچ یا سینما آزادی یا چه می‌دانم یک جهنم‌دره دیگر...
بر اساس این داستان‌ها که گاهی بیشتر به افسانه می‌مانند، در ابتدا خانم‌ها از خودشان رفتاری را نشان می‌دهند که به قول بچه‌ها یعنی دارند پا می‌دهند. مثلا با پایشان می‌زنند به پای آدم یا ساعت می‌پرسند یا چه می‌دانم...؟!
اما من که فکر می‌کردم همیشه پایشان اتفاقی می‌خورد به پایمان، یا وقتی می‌پرسند ساعت چند است، منظورشان این است که ساعت چند است؛ به بچه‌ها گفتم من این‌طور موقع‌ها خودم را بیشتر می‌کشم کنار، یا می‌گویم ساعت ندارم. ولی بچه‌ها می‌گویند:
-    اسکلی دیگه... دارن بهت پا می‌دن!
-    نه بابا از نجابتشه... بچه مثبته!
خودم هم نمی‌دانم اسکلم یا نجیب؟ چون راستش بدم نمی‌آید به‌جای این همه قهوه‌خانه رفتن با اکبر و ممد با آن همه ریش و سبیل‌شان و خوانسار چاقیدن و چرت و پرت گفتن، یک بار هم با یکی از این هانی‌ها بروم کافی شاپ و سیگار کمل دود کنم و دبل اسپرسو بخورم و چرت و پرت بگویم.
البته به استناد همان داستان‌ها، مشخص می‌شود که بین «پا به پا» خوردن‌های اتفاقی و «پا به پا» خوردن‌های «پا دادن» تفاوتی هست که اصلا رمز این موفقیت‌ها در همین تشخیص‌هاست و علم این تشخیص‌ها به دست نمی‌آید مگر با تجربه.
این قسمت عدم تشخیص را خودم بارها دیده‌ام. من با چشمان خودم دیدم بعضی از مردانی را که توی تاکسی، چه‌طور در اثر بی‌تجربگی و عدم تشخیص درست از شرایط، تیرشان به خطا می‌رود و با گوش‌های خودم جیغ‌ و دادهای خانم کنار دستی‌اش را که چه چیزهایی می‌گفت شنیده‌ام. که چه چیزهایی می‌گفت!
توی تاکسی نشستن خیلی سخت است.