چشمانت

sajad-sadeghi.jpgسجاد صادقی

دخیل بسته ام به معجر چشمانت
به هفت رنگ تازه و تر چشمانت
کجا شبی به نظاره بنشینم ؟
و خیره شوم به اختر چشمانت
امشب از نگاهت ستاره می بارد
قسم به تو و به مرمر چشمانت
پیاله ام بدهید تا که می بخورم
ز چشم تو و ساغر چشمانت
دلم بدون نگاهت نمی پرد هرگز
گمان شده جلد ِ کبوتر چشمانت
نشسته ام به تماشا همین حوالی ها
نگاه کن کمی به دور و بر چشمانت
نگاه کن شبی به من و اجازه بده
که پیچکی بشوم به نیلوفر چشمانت
شب است و نگاهت قیامتی دارد
منم که مومنم به محشر چشمانت