مولانا؛ خداوندگار سخن

01-SaraTalebi.jpgسارا طالبی
حضرت مولانا می‌فرماید: «حاصل عمر من سه سخن بیش نیست؛ خام بدم، پخته شدم، سوختم...»

mowlana.jpgمولانا برای تکامل انسان؛ عشق، سماع و موسیقی را اساس قرار داده است. به نظر مولانا عشق از اوصاف الهی است. انسان به هر کس و هر چیزی که می‌خواهد عشق‌ورزی کند، این عشق فی‌الواقع به هستی مطلق است. از این رو عشق خواه حقیقی و خواه مجازی، انسان را به واقعیّت سوق می‌دهد. حتی عاشق وهم هم اگر در عشق خود صادق باشد، این عشق مجازی سرانجام او را به جایی می‌رساند. مولانا با وجود آنکه تمام دقایق زبان فارسی و ادبیّات ایرانی را می‌دانست، اما در آثار خود زبان عامیانه را به کار برده است؛ و فقط در دیباچه‌هاست که نشان داده است که استادترین نویسنده‌ی فارسی ادبی و کلاسیک است. در غزل وی آهنگ و نوای خاصی هست. خوب پیداست که گوینده قصد شاعری ندارد. نه سعدی است که سحر کلام خود را درک کند و به آن بنازد و نه حافظ است که شعر خود را دایم زیب و پیرایه دهد. حالی دارد که هم خود را فراموش می‌کند و هم شعر خود را. خود ِ او در میان نیست که پای‌بند ادیبی بماند. بیهوده نیست که در این غزل‌های او الفاظ نامأنوس و خلاف قیاس دیده می‌شود، تعبیرات غریب و حتّی ناهنجار به چشم می‌خورد و حتّی گاه بعضی سخنان به‌نظر می‌آید که با وقار و متانت یک شیخ و یک عارف سازگار نیست. مولانا پس از صائب، از همه‌ی شاعران دیگر بیشتر غزل گفته است. پیداست که روز و شب او به شاعری می‌گذشته است و چنان در شاعری مسلّط بوده که برخی از غزل‌های ناب خود را بر بدیهه سروده است.
امروزه مولانا در دیار غرب هم کشف شده است. یونسکو سال ۲۰۰۷میلادی را سال مولانا خوانده است.  اقوامی هم درصدد مصادره‌ی این مرد جهانی برآمده‌اند و وظیفه‌ی ایرانیان که می‌توانند مولانا را به زیان اصلیش بخوانند سنگین‌تر شده است.