محمود دولت‌آبادی؛ نویسندهای پرکار

01-SaraTalebi.jpgسارا طالبی

محمود دولت‌آبادی: «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمّی و کیفی، کامل‌ترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است».

dolat-abadi.jpgمحمود دولت آبادی به تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در «دولت‌آباد»، روستایی نزدیک سبزوار تولد یافت. وی تحصیلات منظمی نداشت. از سال‌های نوجوانی به کارهای مختلف سرسپرد: کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، صاف‌کردن میخ‌های کج و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده‌پیچ ِ کارگاه تخت گیوه‌کشی، دوچرخه‌سازی، سلمانی و... بعدها تمام مشاغلی که او در دوران نوجوانی و جوانی خود تجربه کرد، در آثارش نمود یافت. سرانجام در تهران از صحنه‌ی تئاتر سربرآورد و به ایفای نقش پرداخت مانند: «شب‌های سفید» اثر داستایوسکی؛ «اینس مندو»، «تانیا»، «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر، در «اعماق» اثر ماکسیم گورکی و ...
مبارزه و مقابله‌ی فرد با جامعه، مسیر اصلی حرکت آدم‌های دولت‌آبادی در دنیای بیشتر داستان‌های اوست. فردی که تا در خانواده است امنیت دارد، اما به مجّرد جداشدن از خانه و رهاشدن در جامعه، به عیان درخواهد یافت که بیگانگی و جنگ در جامعه‌ی بزرگ، جانشین آشنایی و صلح در خانه‌ی کوچک شده است؛ و این حاصل تجربه‌ی شخصی اوست. نویسنده‌ای که ضمن احترام به «نهاد» خانواده و خانه و کدخدا، از نوجوانی مجبور می‌شود خانه را ترک کند و به دامن جامعه پرت شود. در بیشتر داستان‌های دولت‌آبادی، آنچه از مقابله‌ی فرد با جامعه به صور مختلف به‌بارمی‌آید و گاه به فاجعه می‌انجامد، در حقیقت جز حاصل تجربیّات شخص نویسنده نیست. جامعه‌ای بی‌بند و بار، بی‌قانون، بی‌عدالت که با پنجه‌های نامریی هولناکش، مدام فرد را پس می‌زند تا به تدریج به ضعف خود پی برد و احساس بی‌پناهی و بی‌تکیه‌گاهی کند و از خود بیگانه شود. جوانی که در جامعه‌ی بزرگ، هیچکس نه‌تنها به فرزندی‌اش قبول نمی‌کند و به محبتش آغوش نمی‌گشاید، بلکه او را در موج تزلزل به اوج متلاشی می‌برد و از هم می‌پاشد. بنابراین برای نویسنده‌ای که از روستا به شهر کوچک می‌رود و از آنجا نیز به دامن شهر بزرگ پرت می‌شود، عجبی نیست اگر با پشتوانه‌ی تجربیّات مکتسب خود در دوره‌ی شکوفایی نویسندگی‌اش سرانجام به این نتیجه برسد که میدان وسیع جولان قلم او در روستاست.
دولت‌آبادی با کتاب‌هایی همچون «هجرت سلیمان»، «لایه‌های بیابانی»، «آوسنه بابا سبحان»، «گاواره‌بان»، «سفر»، «با شبیرو»، «عقیل عقیل»، «از خم چنبر»، «جای خالی سلوچ»، «کلیدر»، «ما نیز مردمی هستیم» و «روزگار سپری شده مردم سالخورده» خود را به‌عنوان نویسنده‌ای پرکار معرفی کرد و خاصه با «جای خالی سلوچ» و رمان عظیم «کلیدر» از جمله نویسندگان طراز اول ایران شناخته شد. «کلیدر» رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت، رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی، که خود دولت‌آبادی بارها گفته‌است: «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کامل‌تر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمّی و کیفی، کامل‌ترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است».
 
منبع: محمد حقوقی؛ مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران؛ تهران، نشر قطره؛۱۳۷۸